بلدرچین و برزگر:
دو بلدرچین با جوجههای خود در کشتزاری زندگی میکردند. روزها به دنبال غذا به صحرا می رفتند و شبها به لانهی خود برمیگشتند.
- شبی جوجهها به پدر و مادر خود گفتند: «امروز صاحب کشتزار، پسرش را نزد همسایهها فرستاد تا از آنها بخواهد که فردا برای درو، بهکمک آنها بیایند.»
- یکی از جوجه ها با نگرانی گفت: «اگر فردا این کشتزار را درو کنند، چه کنیم؟»
- مادر جوجهها گفت: «نترس! فردا کسی برای درو نخواهد آمد و لانهی ما خراب نخواهد شد.»
- شب دوم، جوجهها گفتند: «امروز هر چه برزگر و پسرش به انتظار نشستند، کسی نیامد. برزگر، پسر را نزد خویشان خود فرستاد که خواهش کند که فردا به کمک آنها بیایند و با هم، کشتزار را درو کنند.»
- پدر جوجهها گفت: «نترسید! فردا هم کسی نخواهد آمد و آشیانهی ما، بر جا خواهد ماند.»
- شب سوم، جوجهها گفتند: «خویشان برزگر هم برای کمک به او نیامدند. امروز شنیدیم که برزگر به پسرش میگفت که دیگر نباید به انتظار این و آن بمانیم؛ باید داسها را تیز کنیم و فردا خودمان کشتزار را درو کنیم.»
- پدر و مادر جوجهها به هم نگاه کردند و گفتند: «دیگر، جای ماندن نیست. فردا لانهی ما خراب میشود. باید هر چه زودتر به فکر آشیانهی دیگری باشیم.». جوجهها تعجّب کردند و از آنها، دلیلش را پرسیدند.
- مادر گفت: «تا وقتی که دهقان به امید دیگران نشسته بود، برای ما خطری نبود و ما هم نگران نبودیم؛ امّا وقتی شنیدیم او تصمیم گرفته است خودش کار را انجام دهد؛ فهمیدیم که اینجا دیگر جای ماندنِ ما نیست.»
کلمات دارای ارزش املایی:
- بلدرچین
- کشتزاری
- غذا
- صحرا
- انتظار
- برزگر
- خویشان
- خواهش
- دهقان
معنی لغات:
- کشتزار: مزرعه.
- برزگر: کشاورز.
- دهقان: کشاورز.