تأثیر هیجان بر طرز تفکر و عمل ما در موقعیت هاى اجتماعى چیست؟
از زمان هاى بسیار دور، فلاسفه، نویسندگان و مردم عادى مسحور تعامل پیچیده احساس و تفکر (هیجان و شناخت) در امور انسانى بوده اند. از یک سو، غالباً فرض بر این بوده است که هیجان تأثیر مختل کننده و مضرّى بر تفکر و رفتار دارد و بر این اساس، برخى نظریه پردازان اعتقاد پیدا کردند که هرگاه هیجان ها «مستقیماً در عمل دخیل باشند، معمولا باعث تضعیف یا انهدام فرایندهاى عقلى ذهن مى شوند.»
تاثیر متقابل هیجان و شناخت:
پیش از ارائه مطالب فصل ۹، به شرح مختصر برخى از اصطلاحات بعضاً ابداعى مورد استفاده نویسنده (هربرت بلس) در این فصل مى پردازیم. (اصطلاح «ساختارهاى دانش کلى» ( Structures ofgeneral knowledge) به این معناست که افراد در بسیارى از موقعیت هاى اجتماعى به جاى پرداختن به جزئیات و اطلاعات تفصیلى موقعیت حاضر، به فرض ها و قالب هاى فکرى از پیش تعیین شده خود اعتماد و اتّکا مى کنند و بر اساس آن قضاوت و عملکرد خود را شکل مى دهند. به عنوان مثال، وقتى با توجه به حرفه یا هیأت ظاهرى شخص تازه وارد، روحیات وشخصیت او را حدس مى زنیم و درباره معانى ضمنى کلامش قضاوت مى نماییم.
افکار قالبى:
اگر از ما بخواهند جرم یک عضو گروه خرابکارى را تعیین کنیم، احتمال اینکه جرم او را از فرد عادى دیگرى که همان کار را مرتکب شده است سنگین تر ارزیابى کنیم، هست.
کلیشه هاى اکتشافى:
احتمالا همه ما در نظر اول عضو یک گروه تروریست شهرى را فردى پرخاشگر که نمى تواند احساسات رمانتیک داشته باشد و یک استاد دانشگاه را منظم و داراى فکر منطقى مى دانیم.